فصل اوّل: بررسی واژگانی و اصطلاحی عدالت | ۱
عدل در لغت، مفهومی ضد جور و ظلم است و همان چیزی است که دلها آن را مستقیم و درست مییابد.[1]
عدالت و معادله، لفظی است که اقتضای معنای مساوات را دارد و عدل، تقسیم به نحو مساوی است.
عَدل را در لغت به واژههای راستی، درستی، دادگری، داد، استقامت و مرد میانرو و عِدل به معنای نظیر، همتا و مثل معنا کردهاند.
عدالت در برخی از علوم، مطرح است و معنا و اصطلاح ویژه همان علم را دارد، مثلاً فقها مینویسند: مرجع تقلید، امام جماعت، شاهد و قاضی باید عادل باشد. شیخ انصاری در بیان مراد از این لفظ در زبان اهل شریعت پنج تعبیر را نقل کرده است:
۱. کیفیتی نفسانی است که باعث ملازمت تقوا میشود یا علاوه بر تقوا باید با مروت نیز همراه باشد؛
۲. مرتکب گناهان بزرگ نگردد و بر گناهان کوچک هم اصرار نداشته باشد؛
۳. استقامت فعلیه، یعنی درستی کردار که ناشی از وجود ملکه باشد.
همچنین در روایت، به لزوم وجود چهار صفت ورع، امانت، وثوق و تقوا تعبیر شده است.
آنگاه حسن ظاهر و یا عدم ظهور فسق را که برخی گفتهاند، طریقی برای کشف عدالت شمرده است.[2]
مرحوم شعرانی مینویسد:
چون شارع و ارباب دین، کسی را به عدالت ستایش میکنند که میانهرو مقصود است؛ یعنی آنکه معصیت خدا نکند و از او اعمالی که نشانه سفاهت اوست دیده نشود مثل آنکه با جامه غیرمتناسب بیرون آید... .
و بعضی متأخرین در شرط مروّت هم توقف و اشکال کردند و به نظر ما هیچ اشکال نیست و یقیناً هر که کاری میکند که دالّ بر سفاهت و وقاحت او است، نزد خدا، مرد میانهرو و پسندیده نیست. نه آنکه اتفاقاً یک بار عمل خلاف مروت انجام دهد.[3]
یکی از صفات حقتعالی، عدل است که هم در دنیا و هم در مقام پاداش و جزا در آخرت، با آفریدگان به عدالت رفتار میکند و احکامش هم عادلانه است. همچنین در پیامبر و امام و جانشینانشان عدالت را شرط میدانیم و عدل را جزء اصول مذهب می شماریم.
در اینجا سیر تطور بحث عدالت در مذاهب اسلامی را به اجمال، مرور میکنیم:
«مهمترین بحثی که درباره عدالت از همان قرون اولیه در میان اندیشوران اسلامی آغاز شد و به دنبال آن مکاتب مختلفی تشکیل گردید این بود که آیا مفهوم عدالت و حُسن انجام آن، برای عقل بشر قابل دستیابی است یا غیر قابل دستیابی است و خدا آن را تعریف میکند و به بشر میگوید چه کاری عدل است و چه کاری ظلم.
هر یک از این دو نظریه، طرفدارانی یافت و مکتبی را تشکیل داد. فرقه نخستین میگفتند که هم حسن عدالت را عقل بشر درک میکند و هم تبیین مفهوم آن برای بشر میسور است و اینکه میگوییم خدا عادل است، یعنی خدا همان عدلی را که عقل بشری درک میکند اراده مینماید.
درحالیکه گروه دوم میگفتند: به طور کلی خوبی و بدی، عدل و ظلم، اوصاف ذاتی اعمال بشری نیستند، آنها صرفاً برگرفته از اراده خداوند میباشند، هر چه خدا اراده کند، همان عدل و انجام آن خوب است.
این دو طرز تفکر هم در درک دینی و هم در عمل و زندگی اجتماعی مسلمانان، تأثیر فراوانی داشته است، حتی در سیاست و حکمرانی آنان بسیار مؤثر بوده است. به موجب مکتب نخستین هر کس و در هر موقعیت از قدرت، چنانچه از عدالت تجاوز میکرد انسانها حق داشتند اعتراض کنند، زیرا فرض بر این بود که انسانها عدل و ظلم را درک میکنند و هیچ منبعی به جز عقل بشری، معیار بی چونوچرای عدالت نیست؛ درحالیکه فرقه اخیر که درک از عدالت را برای انسان مقدور نمیدانستند، معتقد بودند خداوند و هر کس که از جانب او بیاید و یا به نام او در رأس قدرت قرار بگیرد، مظهر بی چونوچرای عدالت است؛ هر چه او بکند عدل است و بنابراین، هیچکس مجاز نیست خداوند، قوانین او و نمایندگان و مظاهر الهی را مورد نقد و سؤال قرار دهد و آنان را به بیعدالتی منسوب سازد.
در تاریخ فکر اسلامی، معتزله مدافع نظریه نخست و اشاعره مدافع نظریه اخیر بودند. البته متکلمان مسلمان، همگی در اصل پذیرش امکان معرفت اخلاقی، همداستان بودهاند و شک و تردیدهایی که در قرن بیستم عمدتاً در اثر نفوذ پوزیتیویسم منطقی پیش آمد برای آنها مطرح نبوده است، اما درباره چگونگی تحصیل معرفت اخلاقی اختلاف نظر داشتهاند.
متکلمان معتزلی تأکید داشتند که عقل آدمی به تنهایی، قدرت کسب معرفت اخلاقی را دارد. عقل انسان بدون نیاز به راهنمایی خداوند میتواند حسن عدالت، راستگویی، احسان و امور دیگر را دریابد و نیز قبح ظلم، دروغ و چیزهایی دیگر را بداند... و درباره وجود اوصاف اخلاقی، نظریه ذاتیبودن و درباره معرفت اخلاقی، نظریه عقلیبودن را برگزیدند که به اختصار نظریه حسن و قبح ذاتی و عقلی خوانده میشود.
متکلمان اشعری هر دو جهت نظریه معتزله را بر خلاف آموزههای دینی یافتند. آنان میگفتند قبول واقعیت اوصاف اخلاقی به معنای محدودکردن قدرت خداوند است در انجامدادن هر آنچه میخواهد: «وَکَانَ اللهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ مُّقْتَدِرًا».[4] این آیه به حسب ظاهر دلالت دارد که خداوند هر عملی را که بخواهد حتی قتل و غارت، انجام میدهد!
به نظر ما عدالت یک مفهوم عقلانی است و با عقل میتوان به بررسی و ارزیابی آن پرداخت. قرآن تعریفی از این اصطلاح ارائه نمیدهد و با این کار در واقع، عدالت را یک مفهوم انسانی تلقی میکند که برای قوه عقلانی بشر، قابل وصول است.
در هیچ جای قرآن نیامده که عدل چیست، ولی در موارد متعدد دستور رفتار عادلانه را به بشر صادر نموده و این دلیل آن است که بشر با عقل خویش قوه تمیز عدالت از ظلم را دارد».[5]
در باب مفهوم عدالت و نیز انواع و اقسام آن، بیانهای گوناگون و متعددی از اندیشوران ارائه شده که برای روشنترشدن موضوع عدالت، عصاره بعضی از آنها نقل میشود.
الف) عرصههای عدالت را میتوان چهارگانه دانست:
۱. عدالت در تکوین و نظام آفرینش؛
۲. عدالت در تشریع و قانونگذاری؛
۳. عدالت در تدبیر و نظام اجرایی و حکومتی؛
۴. عدالت در خلقوخوی فردی و روش معاشرتی.
ب) تقسیم دیگر: عدالت الهی و غیرالهی
۱. عدالت پروردگار تعالی در آفرینش، در تشریع شریعت و در جزا و پاداش به خلق.
۲. عدالت در مردم که به عدالت فردی و عدالت اجتماعی تقسیم میگردد.
۳. عدالت اجتماعی نیز جهات متعددی پیدا میکند؛ مثل عدالت اداری، عدالت اقتصادی و عدالت قضایی، سیاسی و فرهنگی.
ج) فروع هر بخش نیز متعدد است؛
مثلاً عدالت قضایی و حقوقی، این اقسام را دارد:
۱. حقوق خصوصی که روابط افراد یک جامعه را با یکدیگر، مشخص میکند.
۲. حقوق عمومی که روابط افراد را با اجتماع و سازمانها و اداراتشان یا روابط چندجانبه جامعه را تشکیل میدهد.
حقوق خصوصی هم شامل حقوق مدنی، آیین دادرسی مدنی، حقوق تجارت و حقوق بینالملل خصوصی میشود و حقوق عمومی نیز شامل حقوق اساسی، حقوق اداری، کیفری و حقوق بینالملل میشود و در هر مورد عدل و یا ستم، ممکن است اعمال گردد.
د) به لحاظ رفتار زمامداران و مسئولان حکومتی نیز اجرای عدالت، حوزههای گوناگون و مصداقها و انواعی پیدا میکند
مثل: عدالت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، آموزشی، بهداشتی، قضایی، سیاسی امنیتی و... .
اهتمام ما در این کتاب، تأکید بر لزوم عدالت حکومتی است؛ یعنی خواهان عدالت زمامداران و کارگزاران و مسئولان حاکم بر جامعه، از صدر تا ذیل هستیم.
بنابراین، ما در عدالت با عنایت به قلمرو حقوق و سیاست بحث میکنیم، نه عدالت اخلاقی ـ که فضیلت نفس است ـ و یا عدالت الهی که مبحثی عقیدتی و مقدم بر اجتماع است.
به عبارت دیگر، سخن در این است که مردم در روابط اجتماعی خودشان، برای اینکه زندگی و حکومتی اسلامی داشته باشند تا زمینه خودسازی و تقوا و تکامل برای همه فراهم باشد و هیچکس مانع کمال دیگری نباشد چه روشی باید داشته باشند و چه نوع افرادی را با انتخابات، زمامدار خود کنند. از طرفی، دولت و دستگاه حاکم، چه وظایفی دارد و چگونه باید تعامل عادلانهای با شهروندان داشته باشد.
1- پنج تعبیر از لفظ عدل در زبان اهل شریعت را بیان کنید.
2- عرصههای عدالت را ذکر کنید.
[1]. خلیل بن احمد فراهیدی، ترتیب کتاب العین، ج2، 1153، واژه «عدل»؛ ابن منظور، لسانالعرب، ج11، ص430، واژه «عدل» و لغتنامه دهخدا، ج1، ص15766 واژه «عدل».
[2]. ر.ک: الشیخ مرتضی الانصاری، العدالة، چاپ کنگره بزرگداشت دویستمین، سال میلاد شیخ انصاری، سال 1415قمری، ص12 ـ 15.
[3]. حاج میرزاابوالحسن شعرانی، نثر طوبی، واژه «عدل».
[4]. کهف، آیه 45.
[5]. علی اکبر علیخانی و همکاران، نظریه سیاسی عدالت در اسلام، ص378 ـ 385.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت